حمله اسرائیل به ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق که نقطه عطفی در چارچوب استراتژی مقابله اسرائیل با دکترین جنگهای نیابتی تهران بود، نبرد تهران و تلآویو را از حالت جنگ در سایه خارج کرده و جمهوری اسلامی را در برابر یک معمای راهبردی گیجکننده قرار داده است.
آیا جمهوری اسلامی به رغم دریافت ضربه باید همچنان به نبرد در سایه با اسرائیل ادامه دهد یا باید برای پاسخ متناسب به اسرائیل، آماده جنگ آشکار و مستقیم با این کشور شود؟
اسرائیل در حالی به جنگ در متن و نه در سایه با جمهوری اسلامی رفته است که توانسته قوای نظامی حماس را در غزه تا حدی (نه به طور کامل) تضعیف کند، بازدارندگی نسبی در برابر حزبالله در جبهه شمال اسرائیل را حفظ کند یا دستکم نبردها را در آن جبهه زیر آستانه جنگ تمام عیار نگه دارد و به رغم فشارهای بینالمللی علیه اقدامات اسرائیل و بروز اختلافات بین واشنگتن و تل آویو برای عملیات نظامی در رفح نیز آمادهسازیهایی انجام دهد.
اسرائیل اگرچه هنوز به تمامی اهداف راهبردی اصلی خود در جنگ با حماس دست نیافته اما جنگ در غزه همچنان ادامه دارد و اسرائیل در تلاش است به تدریج با ادامه نبردها در غزه و مدیریت جنگ در جبهههای ثانویه، به تدریج بازدارندگی از دست رفتهاش را احیا کند.
واقعیت این است که اسرائیل پس از حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ که باعث به چالش کشیده شدن بنیادیترین اصول دکترین امنیتی- نظامی اسرائیل از زمان نخستوزیری بن گوریون تا امروز شد، با یک نبرد موجودیتی روبهرو است. نبرد موجودیتی اسرائیل فقط با حماس بهعنوان عامل اصلی حمله «تروریستی» هفتم اکتبر نیست، بلکه از نگاه اسرائیل اینطور به نظر میرسد که این نبرد موجودیتی با جمهوری اسلامی است؛ حکومتی که علنا خواهان نابودی اسرائیل است. حمله هفتم اکتبر در راستای همین هدف جمهوری اسلامی صورت گرفت.
از این رو اسرائیل با درک این موضوع که در برابر یک معادله بازدارندگی پیچیده، سخت و خطرناک با جمهوری اسلامی در بطن یک نبرد موجودیتی با تهران و کل «محور مقاومت» قرار دارد، به این نتیجه رسیده که میتواند بازدارندگی از دست رفتهاش را به تدریج هم در غزه در برابر حماس و هم در برابر جمهوری اسلامی احیا کند، ولی در این مسیر نیاز داشت تا با یک اقدام نظامی شاخص و غافلگیر کننده، قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی را تضعیف کند یا به آن ضربه کاری یا مهلک بزند.
منطق راهبردی- نظامی اصلی پشت حمله اسرائیل به ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق، در درجه اول تغییر موازنه بازدارندگی به نفع اسرائیل بود.
در درجه دوم اسرائیل قصد دارد تهران را در دو راهی «واکنش- عدم واکنش» یا بازی دو سر باخت قرار دهد؛ به این معنا که بر اساس تئوری زنجیره واکنش که نگارنده برای نخستین بار مطرح کرده است، اسرائیل میکوشد جمهوری اسلامی را در وضعیت تنگنا یا در برابر معمای راهبردی سختی قرار دهد که اگر به اقدام نظامی اسرائیل واکنش نظامی مستقیم، متناسب و همسنگ نشان دهد، زنجیره واکنش فعال میشود و سلسله واکنشهای نظامی رد و بدل شده، در نهایت میتواند بقای جمهوری اسلامی در داخل ایران را با خطر جدی روبهرو کند.
اگر هم تهران پاسخ غیرمتناسب یا ضعیف نشان دهد، اولا بازدارندگی از دست رفته برای حکومت با واکنش نامتناسب و ضعیف احیا نمیشود، دوم اینکه اسرائیل با دیدن ناتوانی جمهوری اسلامی در ارائه پاسخ مستقیم و متناسب میتواند با فراغ بال، قدرت و مانور بیشتری تهران را به گوشه رینگ ببرد و تهدیدهای ترکیبی جمهوری اسلامی را در حوزه های اتمی، موشکهای بالستیک، پهپادی و مداخلات منطقهای مهار کند.
اسرائیل بر اساس دکترین مابام (جنگ در میان جنگها به زبان عبری) که هدفش مقابله با تثبیت حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه است و نیز با تکیه بر دکترین اختاپوس که با هدف ضربه به برنامه اتمی، موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی در داخل خاک ایران انجام میگیرد، قادر خواهد بود در صورت خودداری تهران از بازی با ریسک بالا با اسرائیل، وضعیت را به قدری برای تهران دشوار کند که فراتر از مهار تهدیدهای ترکیبی عمل کرده، بقای جمهوری اسلامی را در نتیجه اقدامات بعدی خود با خطر جدی روبهرو کند.
به عبارت دیگر اسرائیل بسته به نوع، ماهیت، ابعاد و قدرت واکنش جمهوری اسلامی یا در صورت عدم واکنش متناسب تهران، میتواند به ایجاد یک واقعیت جدید در ایران کمک کند؛مشروط بر اینکه در درجه اول واقعا بخواهد بر اساس منافع خود صرفا به احیای بازدارندگی و تضعیف دکترین جنگهای نیابتی جمهوری اسلامی (قطع پاهای اختاپوس) بسنده نکند و به دنبال پیروزی قاطع در نبرد موجودیتی با کل محور مقاومت و نیز کمک به روند سرنگونی جمهوری اسلامی باشد (کور کردن چشم اختاپوس).
در این میان ذکر دو نکته ضروری است.
یکم: جمهوری اسلامی به دلیل ضربهای که از سوی اسرائیل متحمل شده و بر اساس قاعده بازی، هیچ راهی ندارد جز اینکه پاسخ نظامی مستقیم، متناسب و همسطح با اقدام این کشور نشان دهد. هرگونه واکنش نظامی از سوی تهران که زیر آستانه بازی با ریسک بالا باشد، منجر به تغییر موازنه یا معادله بازدارندگی به نفع تهران نخواهد شد. معمای راهبردی بزرگ پیش روی تهران اما این است که همانند بازی شطرنج، تهران اکنون باید حرکت زوگ زوئنگ (ZugZwang) یا حرکت اکراهی زیانبار را انجام دهد. به بیان دیگر، واکنش نظامی جمهوری اسلامی اگرچه یک الزام است، یک قمار بزرگ برای تهران نیز محسوب میشود.
از منظر رئالیستی محض، جمهوری اسلامی برای واکنش نظامی متناسب و مستقیم به یک خلاقیت ناب نیاز دارد. این خلاقیت نیازمند زمان است اما این واکنش از نظر راهبردی نباید به تاخیر بیفتد چون اسرائیل به تدریج در حال احیا و حتی تثبیت بازدارندگی مطلوب خود است و چنانچه زمان بیشتری داشته باشد، ضربات بعدیاش در راستای دکترین مابام و اختاپوس، مرگبارتر و محکمتر خواهد بود.
با در نظر گرفتن ملاحظات بالا واکنشهای جمهوری اسلامی را میتوان به صورت زیر دستهبندی کرد:
واکنش مستقیم و احتمالا متناسب خود جمهوری اسلامی: رونمایی از بمب اتم، حملات موشکی و پهپادی به خاک اسرائیل، حمله به مواضع اسرائیل در بلندیهای جولان، حمله به میدان گازی کاریش در دریای مدیترانه و حمله موشکی یا پهپادی به منافع اسرائیل در منطقه (از جمله سفارتخانهها یا دفاتر دیپلماتیک و تجاری).
واکنش مستقیم و احتمالا متناسب از طریق نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی: حملات از طریق نیابتیها در سوریه و عراق علیه مواضع اسرائیل در جولان، حمله تروریستی به سفارتخانههای اسرائیل، حمله از طریق نیروهای حزبالله در اسرائیل، فعالتر کردن جنگ در جبهه کرانه باختری با گردانهای الاقصی و ...
واکنش غیرمستقیم و نامتناسب از طریق خود جمهوری اسلامی یا با کمک نیروهای نیابتی: حملات موشکی و پهپادی عمدتا علیه مواضع نیروهای آمریکایی در منطقه یا حمله به منافع/تاسیسات زیرساختی کشورهای عربی مثل امارات و عربستان (مشابه حملات آرامکو)
عدم واکنش: ممکن است جمهوری اسلامی تحت فشار آمریکا نتواند واکنش مطلوب و الزامآور را نشان دهد که در این صورت ضربه بزرگ حیثیتی به جمهوری اسلامی و دکترین جنگهای نیابتیاش وارد خواهد شد و راه برای اسرائیل در وارد کردن ضربات بیشتر به جمهوری اسلامی فراهمتر میشود.
درباره واکنش احتمالی جمهوری اسلامی باید خاطر نشان کرد که ممکن است جمهوری اسلامی برای ضربه زدن به اسرائیل تاکتیک سووارم (Swarm) یا حملات پشهای علیه اسرائیل را یا خودش بهطور مستقیم یا تنها از طریق نیروهای نیابتیاش در منطقه در دستور کار قرار دهد.
تاکتیک سووارم یا حملات پشهای به حملات همزمان موشکی و پهپادی از چندین نقطه در منطقه علیه اسرائیل با هدف اشباع کردن یا از کار انداختن کارآمدی حداکثری سامانههای پدافند موشکی و پهپادی اسرائیل اطلاق میشود. این حمله چندجبههای به شهرهای مختلف اسرائیل اگر از درون خاک ایران نیز انجام شود، با توجه به اظهارات صریح مقامات ارشد اسرائیل (یوآو گالانت وزیر دفاع و ییسرائیل کاتز وزیر خارجه اسرائیل) میتواند عکسالعمل بزرگتر اسرائیل به صورت حمله به زیرساختهای نظامی سپاه یا حمله به تاسیسات اتمی در داخل خاک ایران به همراه داشته باشد.
دوم: بازی شطرنج اسرائیل با جمهوری اسلامی به گونهای در حال پیگیری است که اسرائیل با اقدامات اخیرش، از جمله تغییر تاکتیک در سوریه به سمت فاز تلفاتگیری مستقیم از فرماندهان ارشد نیروهای قدس سپاه، قصد دارد و تا حدی موفق شده جمهوری اسلامی را از منطقه خاکستری در چارچوب دکترین جنگهای نیابتی تهران خارج کند.
استراتژی جنگ در منطقه خاکستری همان تداوم سیاست «نه جنگ نه صلح» علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و حفظ اصل «صبر استراتژیک» در چارچوب دکترین جنگهای نیابتی این کشور است. اکنون اسرائیل در منطقه خاکستری یا در وضعیت نه جنگ نه صلح با جمهوری اسلامی نبرد نمیکند.
اسرائیل سعی می کند تهران را از این منطقه خارج و وادار به جدال مستقیم با اسرائیل کند؛ چون تلآویو میداند حکومت در تهران در ابعاد داخلی و خارجی در موضع ضعف قرار دارد و نبرد مستقیم با اسرائیل برای تهران با در نظر گرفتن حمایت آمریکا از اسرائیل و برخوردار نبودن حکومت از پشتوانه عظیم تودهها بسیار گران و پرهزینه تمام خواهد شد.
همچنین اسرائیل از فرصت پیشآمده استفاده میکند تا در صورت واکنش یا بازی با ریسک بالای جمهوری اسلامی، تاسیسات اتمی در ایران را هدف قرار دهد تا تهدید اتمی این کشور را مهار کند.
از این رو اسرائیل بر اساس ارکان اصلی مندرج در تئوری زنجیره واکنش، از جمله رکن فریب راهبردی و عنصر آشوب- جنگ (Myatezh Voina) به سبک روسی، توانسته دستکم تا الان جمهوری اسلامی را دچار نوعی استیصال ادراکی- روانی کند و تهران را در شرایطی قرار دهد که نتواند به راحتی از منظر راهبردی- نظامی تصمیم درست را بگیرد بدون اینکه با هر تصمیمی بقایش به خطر بیفتد، حیثیتش زیر سوال برود و ضعیف نشان داده شود.
به هر تقدیر واقعیت این است که جمهوری اسلامی با گذشت ۴۵ سال از حیاتش اکنون با بزرگترین و سرنوشتسازترین معمای راهبردی دست و پنجه نرم میکند. اسرائیل در راستای دکترین مابام و اختاپوس، توپ را در زمین جمهوری اسلامی قرار داده و متناسب با واکنش/عدم واکنش تهران عکسالعمل نشان خواهد داد.
فارغ از اینکه در نبرد اسرائیل و حماس در غزه شاهد آتشبس موقت یا دائمی باشیم و صرف نظر از نوع و ابعاد واکنش تهران و سوای اینکه بنیامین نتانیاهو در اسرائیل در مسند قدرت باقی بماند، بعید بهنظر می رسد که نبرد اسرائیل با جمهوری اسلامی در منطقه خاکستری باقی بماند. اینکه هدف راهبردی اصلی و کلان اسرائیل صرفا زدن پاهای اختاپوس در ایران است یا کور کردن چشم اختاپوس، پرسش مهم و سرنوشتسازی است.
با این حال به نظر میرسد منطقه خاورمیانه و جهان در ضعیت آشوب تمامعیار به سر میبرد و چون منطقه درگیر نوعی معادله بازدارندگی سخت، پیچیده و خطرناک بین تهران و تلآویو است، احتمال بروز جنگ برای حل این معادله از هر زمان دیگری بالاتر است.
چنین معما یا معادله بازدارندگی، به شکل نسبتا مشابه بین روسیه و ناتو نیز در جنگ اوکراین مشاهده میشود. اما اکنون عزم اسرائیل برای حل این معادله بازدارندگی به نفع خودش جزم بهنظر میرسد. جمهوری اسلامی هم برای حل این معادله دیگر نمیتواند بر صبر استراتژیک تکیه کند. اسرائیل صبر استراتژیک تهران را به طور چالشبرانگیزی آزمایش و دکترین جنگهای نیابتی جمهوری اسلامی را تضعیف کرده است.
شاید نخستین بار است که تئوری جنگ و آشوب نیز نمیتواند بقای جمهوری اسلامی را تضمین کند و تئوری زنجیره، واکنش چالشی جدیای برای تهران ایجاد کرده است.