مدت بسیاری از آغاز اعتراضات دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاههای آمریکا و اروپا نگذشت که مقامهای جمهوری اسلامی در سخنانی همآهنگ، لب به حمایت از این اعتراضات گشودند.
از رهبر جمهوری اسلامی گرفته تا وزیر علوم و روسای دانشگاهها، در رویکرد و منشی کاملا متناقض با سابقه برخورد با مخالفان در داخل کشور، مفاهیمی چون «حقوق بشر» و «جنبش دانشجویی» را به شکل ناگهانی به رسمیت شناختند.
آنها با دستآویز قرار دادن این مفاهیم، از این اعتراضات که شاید به تصور آنها مخالفت با نظامهای حاکم در دموکراسیهای غرب است، حمایت کردند.
مقامهای حکومتی پس از سرکوب گسترده جنبش «زن، زندگی، آزادی» برای اینکه انتقام انتقادهای آمریکا و اروپا از سرکوب اعتراضها در ایران را بگیرند، جملاتی مشابه خود همان مقامها علیهشان به کار گرفتند و زبان به انتقاد از آنچه «سرکوب» خواندند، باز کردند.
البته سابقه چنین مواضعی را میتوان در بهرهبرداریهای قبلی جمهوری اسلامی از چنین اعتراضاتی دید. به عنوان مثال، خامنهای هم در سال ۱۳۹۹ درباره قتل «جرج فلوید» و هم در سال ۱۳۹۰ درباره اعتراضات «جنبش والاستریت» در نقش یک معتقد به حقوق بشر ظاهر شد.
حال آنکه افکار عمومی و تجربه زیست سیاسی ایرانیان، پشت صحنه چنین مواضعی از مقامهای جمهوری اسلامی را به خوبی میشناسند.
این پروپاگاندای جمهوری اسلامی، نویسنده این یادداشت را بر آن داشت تا تجربه خود از قربانی شدن در سرکوب شدید جنبش دانشجویی در ایران بازگو کند که شاید خود «مشتی نمونه خروار» برای افشای این نمایش و ظاهرسازیهای حکومت ایران باشد.
تجربه مذکور در بخشهای پیشروی این یادداشت مربوط به دوره تحصیل در دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ است.
حقبه جانبگرایی خامنهای
علی خامنهای دوازدهم اردیبهشتماه امسال در سخنان خود در مدح این اعتراضات گفت: «دانشجویان دانشگاههای آمریکا نه تخریب کردند، نه شعار تخریب دادند، نه کسی را کشتند، نه جایی را آتش زدند، نه شیشهای را شکستند، اینجور دارد باهاشان رفتار میشود.»
او نسبت به نفس برخورد با دانشجویان معترض در آن سوی مرزها، اظهار نارضایتی کرد. اما یا فراموش کرده یا نمیخواهد به یاد آورد که تحت چنددهه رهبری او، به دانشگاههای ایران چه گذشته است.
خوب به یاد دارم که تنها در طول چهار سال دوره لیسانس، ۹ بار به کمیته انضباطی دانشگاه تهران احضار شدم. تنها دلیل این مساله اعتراض به وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور از طریق شرکت در تجمعات داخل دانشگاه بود که از قضا آنجا ما هم نه «شیشهای شکستیم و نه تخریبی کردیم» و در کنار آن هم در نشریه دانشجویی دارای مجوز از خود دانشگاه، مقالاتی انتقادی درباره محدودیتهای درون و بیرون دانشگاهی نوشته بودم.
این تنها بخشی از ماجرا بود، دو بار هم در دوره تحصیلم بازداشت شدم. به عنوان جوانی حدودا ۲۱ ساله بیش از دو ماه در سلول انفرادی اطلاعات سپاه بودم. بعد از آنهم با حکم یک سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و جریمه نقدی راهی زندان اوین شدم.
شاید رهبر جمهوری اسلامی در حاشیه امن خود، نداند که نیروهای اطلاعات سپاه من یا هزاران دانشجوی جوان مثل من در سلولی انفرادی، با اندازه حدودا دو در یک و نیم متر که حتی سرویس بهداشتی نداشت، حبس کرده و میکنند. شاید او نداند که امثال من بیش از دو ماه در انفرادی، تحت شکنجه و بازجویی بودیم. اما قطعا از پدیده «اعتراف اجباری» خبر داشت؛ جایی که من و بسیاری مثل من، با تهدید بازجو باید به سناریوی خیالی آنها اعتراف تلویزیونی میکردیم، اما نکردیم.
در طول رهبری خامنهای، قطعا صدها دانشجو مثل من بازداشت شدهاند و تا هفتهها بدون اطلاع پدر و مادرها محبوس ماندهاند.
رئیسی و دلنگرانی برای «حرمت و آزادی دانشگاه»
ابراهیم رئیسی نیز در کسوت رییسجمهوری که در دورهاش دانشگاهها شدیدترین فضای امنیتی و سرکوب را تجربه کردهاند، درباره اعتراضات دانشجویان در آن سوی کره خاکی سکوت نکرد. او گفت برخورد با این دانشجویان معترض «حرمت» دانشجو و دانشگاه و آزادی بیان را شکست.
من یکی از صدها دانشجویی هستم که در جمهوری اسلامی درد محرومیت از حق ابتدایی تحصیل را که «قانون اساسی» همین جمهوری اسلامی بر آن تاکید میکند، چشیدهام. در طول دوره تحصیلم با احکام مختلف انضباطی از قبیل توبیخ با درج در پرونده، تعلیق تحصیلی و حتی مورد عجیب منوعالورودی به دانشگاه مواجه شدم.
دلیل این همه احکام برای یک دانشجوی جوان چیست؟ ساده است. همان دلیلی که رئیسی آن را برای دانشجویان آمریکا و اروپا قائل میداند اما برای دانشجویان ایرانی خیر؛ شرکت در تجمعات روز دانشجو، اعتراض به عملکرد سیاسی مقامهای دانشگاه و نوشتن مقالات انتقادی در نشریه دانشجویی.
رئیسی که سازمان حقوق بشری عفو بینالملل از او به عنوان «عضو هیات مرگ» نام میبرد از حرمت دانشجو سخن گفت، اما نگفت و نمیگوید دانشجویی مثل من، نه در کشتار و سرکوب سال ۱۴۰۱، که سالها پیشتر از آن در ۱۳۸۸ در تجمعات دانشگاه تهران به دست عوامل امنیتی ضرب و شتم شد و با چوب و شوکر آنها از بالای پلههای دانشکده فنی دانشگاه تهران به پایین پرت شد، جایی که تا خطر از دست دادن جانش پیش رفت.
در همان دوران و همزمان با اعتراضات «جنبش سبز»، به گفته وزیر وقت علوم تا حدود ۱۰ درصد بازداشتیهایی که حدود چهار هزار نفر اعلام شدند دانشجو بودند، یعنی حدود ۴۰۰ نفر. بسیاری از آنها در همان سال و سالهای بعد ستارهدار شده و حکم محرومیت از تحصیل دریافت کردند و دانشجویانی مانند ضیا نبوی و مجید توکلی بیش از هشت سال را پشت میلههای زندان سپری کردند.
گویا رئیسی به کلی فراموش کرده که تنها در دوره ریاست او بر دولت، بیش از ۷۲۵ دانشجو بازداشت شدند و برای بیش از ۲۸۴۳ دانشجو در کمیتههای انضباطی دانشگاهها حکم تنبیهی صادر شد.
انکار حضور ماموران در دانشگاهها
محمدعلی زلفیگل، وزیر علوم ابراهیم رئیسی هم از قافله سخنان نمایشی درباره اعتراضات در دانشگاههای آمریکا و اروپا عقب نماند. او ادعایی را مطرح کرد که نهتنها من، که هر دانشجویی در هر دوره و دانشگاه میتواند کذب بودن آن را با پوست و استخوان لمس کند.
زلفیگل دهم اردیبهشتماه گفت دانشگاههای ایران «اجازه ورود نیروهای امنیتی به دانشگاه را نمیدهند.» رییس دانشگاه «شهید بهشتی» تهران هم عینا همین جمله را درباره اعتراضات ۱۴۰۱ دانشگاهها تکرار کرد.
من در طول دوره تحصیلم، سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹، بدون اغراق هر سال در مناسبتهای حساس شاهد حضور پر رنگ و فزاینده نیروهای امنیتی در دانشگاهها بودم. فریب سخن مقامهای ایران آنجاست که اکثرا این ماموران با «لباس شخصی» وارد دانشگاه شدهاند تا از چشمها پنهان بمانند. با این حال باز هم در مقاطعی، نیروهای انتظامی و یگان ویژه با لباس فرم برای سرکوب، از قدم گذاشتن به داخل دانشگاه دریغ نکردهاند.
خود من یکی از قربانیان ورود نیروهای امنیتی حکومت به دانشگاه هستم، وقتی که در سال ۱۳۸۸ با چوب بر سرم کوبیدند و برای دقایقی بیهوش شدم. آن سال ماموران با کارتهایی با عنوان «الغدیر» وارد شده و به جز باتون، شوکر، اسپری اشکآور و اسلحه هم با خود داشتند.
در نهایت هر بار تعدادی از دانشجویان ضرب و شتم و بعد دستگیر میشدند. بازداشت من هم به همین روال بود. دقیقا به فاصله چند متری درهای دانشگاه نیروهای امنیتی با خشونت تمام و استفاده از باتون، گاز فلفل، من و دهها دانشجوی دیگر را بازداشت کردند.
در شامگاه ۲۷ خرداد سال ۱۳۸۸ به شخصه دیدم که نیروهای نظامی و شبهنظامی، برای مقابله با اعتراضات مسالمتآمیز دانشجویان در کوی دانشگاه تهران، وارد ساختمانهای خوابگاه شدند و تعداد زیادی را وحشیانه کتک زدند، شماری کشته شدند و دهها نفر را دستگیر کردند.
کشتار از آن زمان ادامه یافت؛ با محسن روحالامینی، دانشجوی کامپیوتر دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۸ در کهریزک و صانع ژاله، دانشجوی هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران در سال بعدش و سپس سیزده سال بعد از آن در ۱۴۰۱ با نامهای دیگری چون آیلار حقی، دانشجوی پزشکی دانشگاه تبریز، نسرین قادری، دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه تهران.
وعده روسای دانشگاهها؛ بورس و پذیرش میدهیم
همراه و همزمان با مقامهای ارشد حکومت، روسای دانشگاهها هم خود را به این کارزار هماهنگ رساندند. مقامهای ۱۳ دانشگاه ایران گفتند که درهای دانشگاههای کشور به روی دانشجویان اخراجی یا تعلیقی حامی فلسطین در آمریکا و اروپا باز است و حتی وزارت علوم اعلام کرد که این دانشجویان را پذیرش و بورسیه میکند.
این وعدهها و سخنان نمایشی در حالی مطرح میشوند که مروری بر اخبار نشان از ورشکستگی مالی بسیاری از همین دانشگاهها و خود وزارت علوم دارد. دانشگاههایی که قبلا گفتهاند حتی در تامین تغذیه مناسب و حقوق اساتید خود درماندهاند، در مهمانی «ضدغربی» وعده میزبانی میدهند.
البته که اگر قرار باشد همان حامیان آمریکایی و اروپایی فلسطین برای تحصیل به ایران بیایند، اگر نه در روز نخست، در روز دوم، خودشان به معترضان حکومت ایران به دلایلی از جمله تبعیض و حجاب اجباری تبدیل خواهند شد.
نکته جالب دیگر اینجاست که همین مقامها صدها دانشجوی ایرانی را از تحصیل در کشور خودشان محروم کرده و میکنند. من بعد از آزادیام با قید وثیقه در سال ۱۳۸۸، با پروندهسازی اطلاعات سپاه و بسیج دانشگاه، به خیل عظیم دانشجویان «ستارهدار» پیوستم و حکم سه سال محرومیت از تحصیل، برایم صادر شد.
روایت من از سالهای دانشجویی، تنها یک داستان از هزاران داستان مشابه است. تنها در سال ۱۴۰۱ دستکم ۴۳۵ دانشجوی معترض، با احکام سنگین «تعلیق و اخراج» از تحصیل محروم شدند.
دانشجویانی که بهترین سالهای عمرشان را با حبس و دستگیری و شکنجه و محرومیت مواجه شدند و امروز باید مقامهایی را ببینند که به دوربینها زل میزنند، از برخورد با دانشجویان در غرب انتقاد میکنند و میگویند آماده میزبانی دانشجویان آمریکایی و اروپایی هستیم.