اگر فرضیه «حذف رئیسی» جدی باشد پرسش این است که آن بخش از مافیا که دیگر رئیسی را نمیخواست به دنبال طرح کدام گزینه او را حذف کرده است؟
محسنی اژهای در نخستین اظهار نظر پس از مرگ ابراهیم رئیسی گفته است: «او نیروی مورد وفاق جریانهای مختلف بود.»
در حکومتهای استبدادی، نقشها و نقشههای آینده، همواره پشت پرده تعریف میشود و مردم جایی برای دخالت، انتخاب و نقشآفرینی ندارند. پیشتر بارها در خبرهای مختلف خواندهایم که کمیتهای در مجلس خبرگان برای رهبری آینده تصمیم میگیرد و جز رهبری و حلقه کوچک مورد اعتماد او هیچکس از تصمیمات آن کمیته خبر ندارد. اما مناسبات سیاسی، نظامی و اقتصادی دهههای اخیر نشان میدهد که حتی آن کمیته هم تصمیمگیر نیست و مافیایی مرکب از نظامیان و روحانیان خاص، زیر نظر علی خامنهای، با یک «معیار مشخص» رهبری آینده را تعیین و به خبرگان ابلاغ میکنند و خبرگان ماشین امضای آن تصمیم و تعیین است. رد صلاحیتهای گسترده هم برای این است که هیچ مزاحمی این ماشین امضا را دچار اختلال نکند.
اما آن معیار مشخص چیست؟ تداوم و تامین منافع اقتصادی و نظامی آن مافیا، همین و بس. اگر این تصویر را بپذیریم بهتر میتوان معنای حرف اژهای را فهمید. رئیسی «نیروی مورد وفاق» اجزای مختلفِ آن مافیا بود. اگر مرگ رئیسی محصول یک حادثه بوده باشد حالا مافیا باید به یک «نیروی مورد وفاقِ» دیگر برسد. اما اگر مرگ رئیسی حاصل «حذف» او باشد نه حادثه، معنایش این است که اختلافی در مافیا افتاده و او دیگر «مورد وفاق» نبوده است. به عبارت دیگر، اگر فرضیه «حذف رئیسی» جدی باشد پرسش این است که آن بخش از مافیا که دیگر رئیسی را نمیخواست به دنبال طرح کدام گزینه او را حذف کرده است؟
و اگر آن حادثه طبیعی بوده باشد باز هم این پرسش مطرح است که مافیا بر سر چه کسی به توافق خواهد رسید؟
حکومت مافیایی که همه تصمیمها را دور از چشم مردم میگیرد راهی برای رسیدن به فکتهای روشن باقی نگذاشته است و در نتیجه پاسخ این پرسش روشن نیست؛ اما در میان تمام این ابهامها یک چیز روشن است: در دو دهه گذشته شایعه جانشینی مجتبی خامنهای هرگز حتی در حد یک خط هم به صورت رسمی تکذیب نشده است.
در حکومتی که رهبرش حتی درباره جزییاتی مثل «اعزام اردوی دانشجویان به کیش» اظهار نظر میکند و جلوی آن را میگیرد و گاه نسبت به کوچکترین شایعات واکنش نشان میدهد چنین سکوتی اصلا طبیعی نیست. خود این سکوت میتواند یک فکت باشد، به ویژه اگر در چنین پرونده حساسی تصور کنیم «سکوت علامت رضاست.»