کیریل سربرنیکوف، کارگردان برجسته روس که سالهاست مقیم کشورهای غربی شده، با اجرای یک اپرا در جشنواره ادینبورگ خوش درخشید: عروسی فیگارو اثر ولفانگ آمادئوس موتزارت.
هفتاد و هفتمین دوره جشنواره ادینبورگ در اسکاتلند که از بزرگترین رویدادهای هنری جهان محسوب میشود، در روزهای پایانی خود با این اجرای عظیم از یک گروه اپرای برلینی به کارگردانی سربرنیکوف توجهها را به خود جلب کرد؛ کارگردانی که پیش از این در روسیه دستگیر و سپس ممنوعالخروج شده بود و بالاخره خودش را به خارج از روسیه رساند و حالا یکی از فعالترین هنرمندان روسی در اروپاست؛ فیلمسازی که با فیلمهای تحسین شدهای چون تابستان، همسر چایکوفسکی و لیمونوف در بخش مسابقه جشنواره کن شرکت کرد، با نمایشی به نام خارجی در جشنواره تئاتر آوینیون در فرانسه حضور داشت و حالا با یک اپرای عظیم در جشنواره ادینبورگ.
عروسی فیگارو سربرنیکوف، همان گونه که انتظار میرفت، اجرای متفاوتی است که جهان تازهای بنا میکند و در واقع اپرای کلاسیک موتزارت را با جهان شخصی کارگردان میآمیزد و حاصل آن اجرای متفاوتی است که تماشاگر هیچگاه فراموش نخواهد کرد.
سربرنیوکوف صحنه عظیم «فستیوال تیاتر» ادینبورگ را به دو طبقه تقسیم میکند تا روایتگر داستانی باشد که بین دو طبقه اجتماعی مختلف میگذرد؛ یکی ارباب و طبقه اشراف و دیگری خدمتکاران و طبقه کارگر.
اپرا به طرز جذابی این دو دنیا را با هم پیش میبرد و به راحتی از یکی به دیگری در نوسان است و در نهایت با پایان خوش اپرای موتزارت، دو دنیا را به هم پیوند میزند و فاصلهها را از بین میبرد.
در عین حال داستانی که به نظر میرسد در گذشته میگذرد، با نشانههای امروز میآمیزد؛ گویی که همین امروز در حال رخ دادن است. فضای طبقه بالا گاه به یک گالری هنر مدرن شبیه میشود که مملو است از نشانههای امروزی. حضور تلفن همراه و استفاده از پیغام برای پیشبرد قصه و ارتباط شخصیتها با هم در موقعیتهای حساس، از داستان کلاسیک این اثر (که برای اولین بار در سال ۱۷۸۶ اجرا شد) آشناییزدایی میکند تا تماشاگر را با شخصیتهای امروزی و در فضایی به شدت شبیه به زندگی روزانه و معمول خودش روبهرو کند.
اپرای موتزارت پیش از آن که کنکاشی درباره مسائل طبقاتی باشد درباره عشق و بخشایش است و به قول اسلاوی ژیژک، بخشایش مهمترین بخش این اپرای محبوب خود موتزارت است که در آن برای اولین بار، ارباب از زیر دستش تقاضای بخشش میکند. این صحنه انسانیای است که میتواند به یک موج شوکدهنده در طبقه اشراف وین بدل شده باشد، زمانی که در سال ۱۷۸۹، ۲۶ بار در این شهر اجرا شد؛ درست زمانی که انقلابیون در فرانسه به باستیل (باستی) حمله کردند.
اما سربرنیکوف سعی دارد از مسائل اجتماعی-سیاسی روز غافل نباشد، در نتیجه در لابهلای اثر میخواهد داستان خود را بیش و بیشتر به مسائل طبقاتی و سرمایهداری نزدیک کند تا آنجا که در طبقه دوم با یک اثر هنری عجیب روبهرو میشویم که بر دیوار نصب شده. یک نوشته: «سرمایهداری عشق را میکشد.»
تمام قصه اپرا هم به شکلی با این مضمون مرتبط است چرا که داستان یک کنت را روایت میکند که با وجود داشتن همسر، قصد دارد با خدمتکارش سوزانا بیامیزد، در حالی که سوزانا عاشق فیگارو است.
اما سربرنیکوف به عنوان یک فعال حقوق همجنسگرایان، جدای از پر رنگ کردن وجوه اجتماعی اپرا، طبق معمول مفهوم سنتی جنسیت را زیر سوال میکشد: در طول نمایش شخصیتها بارها لباس جنس مخالف را میپوشند یا نقشی مخالف جنسیت خودشان را میپذیرند.
سربرنیکوف سال گذشته «زنها این شکلیاند» را اجرا کرد و قرار است سال آینده «دون ژوان» را اجرا کند و به این ترتیب سهگانه موتزارت/دو پونته را کامل کند.
اما این اجرا یک شخصیت اضافه دارد: چروبینا که اتفاقا به وسیله یک خواننده-بازیگر ایرانی اجرا میشود. سوسن ضرابی، سوپرانوی ایرانی-آلمانی از اعضای این گروه اپرای آلمانی است که حالا یک شب در میان نقش چروبینا را در ادینبورگ بازی میکند.
سربرنیکوف درباره نقش چروبینا میگوید: «برای من، چروبینا مرکز جذابیت جنسی اپراست که نبض اثر را در دست دارد. کسی که جوش و خروش احساسی و برخی صحنههای حساس را هدایت میکند. چروبینو مردی است که قادر به سخت گفتن - به عنوان مهمترین عامل ارتباط - نیست و زبان بدن او را فقط چروبینا میفهمد، کسی که این زبان را به خاطر این مرد یاد گرفته است. این مرد هیچ راهی جز استفاده از بدنش برای فهماندن حرفهایش ندارد. بدنی با گوشت و خون که هیچوقت دروغ نمیگوید. زمانی که چروبینا افکار چروبینو را با قطعات موزیکال توضیح میدهد، در خطابهها و اجرای صحنه، استقلال خودش را از دست میدهد و به این ترتیب مثال دیگری از شکل رابطه زن و مرد در این اپرا خلق میکند.»