تشکیل دولت پزشکیان تصور بازگشت به قدرت را در جمع اصلاحطلبان دولتمحور پدید آورده است.
البته تعداد وزیران اصلاحطلب کابینه پزشکیان کم است و آنهایی هم که هستند به لحاظ کیفی و سابقه در سطح نیروهای تراز اول اصلاحطلب نیستند. منهای محمدرضا ظفرقندی، سایر وزیران آشکارا از سوابق گذشته اصلاحطلبی خود اعلام برائت کردهاند.
تایید صلاحیت ظفرقندی از سوی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه نیز تردید ایجاد میکند که او بر مواضع گذشته خود باقی مانده باشد، اگرچه او به بخش سنتی و محافظهکار اصلاحطلبان تعلق داشته است.
اما حمایت جبهه اصلاحات از پزشکیان در تبلیغات انتخاباتی و بعد از تعیین کابینه، به معنای تصمیم راهبردی اصلاحطلبان به پیوندن زدن سرنوشت خود به کابینه پزشکیان است. این کابینه در ظاهر ترکیب کورپوراتویستی از نیروهای میانه اصلاحطلب- اعتدالی–اصولگرا است، اما در کلیت خود صرف نظر از تفاوتهای کمدامنه یک گروه بوده که به جمع تازه شکلگرفته حول تبعیت از خامنهای تعلق دارند که قرار است در پروژه یکدستسازی حاکمیت ایفای نقش کنند.
هم مسعود پزشکیان و هم اصلاحطلبان دولتمحور فسادستیزی را یکی از دلایل خود برای تصدی قوه مجریه و مشارکت فعال در آن ذکر کردهاند. اما از آنجاییکه فساد راهبردی و تشدید فساد سیستماتیک روند فزایندهای در دهه گذشته داشته است، آنها در موقعیت پارادوکسیکالی قرار گرفتهاند.
در این یادداشت تلاش میشود در این خصوص و چرایی نادیده گرفتن چالش فساد راهبردی از سوی اصلاحطلبان توضیحاتی ارائه شود. نخست، ضرورت دارد تا تعریفی اجمالی از فساد راهبردی عرضه شود.
فساد راهبردی و پیگیری اهداف استراتژیک
فساد راهبردی (Strategic Corruption) متکی به معنای عام فساد یعنی سوء استفاده از داراییهای ملی و مناصب عمومی برای مقاصد فردی است، اما از آن فراتر رفته و به دنبال استفاده راهبردی هدفمند از فساد برای تعقیب اهداف ژئوپلتیک و راهبرد ملی در درون ساختارهای سیاسی و اقتصادی کشورهایی است که متخاصم انگاشته میشوند.
در فساد راهبردی برخلاف اشکال سنتی فساد، هدف نه کسب درآمدهای نامشروع و بادآورده، بلکه دستیابی به اهداف سیاسی، نظامی و راهبردی است؛ البته نتیجه این فساد نیز میتواند به کسب منافع مالی و سیاسی برای افرادی منتهی شود ولی هدف اولیه و طراحی شده این مساله نیست.
در فساد راهبردی عناصر با نفوذ و دارای رابطه قوی در درون ساختارهای سیاسی، فناوری، رسانهای،اطلاعاتی، نظامی و تجاری کشورهای هدف شناسایی شده و با رشوه و اعطای امتیازات مادی به خدمت گرفته میشوند تا خواستهای موردنظر در سیاست داخلی، سیاست خارجی و امنیت ملی کشور متخاصم را دنبال کنند. به عبارت دقیقتر، در جایگاه یک لابی مخفی به گونهای تدوین سیاستها در کشور هدف اثرگذار شوند که یا منافع دولت مجری فساد راهبردی حاصل شود و یا برای آن مشکلآفرین نباشد و در شرایطی هم به حداقل کردن ضرر منتهی شود.
حال اگر تحولات جمهوریاسلامی در دهه گذشته که با رشد سرسامآور و لجام گسیخته فساد اقتصادی همراه بودهاست، از دریچه شکل جدید فساد مورد بررسی قرار بگیرد آنگاه میتوان این فرضیه را طرح کرد که نهاد ولایت فقیه از دهه نود خورشیدی آگاهانه از فساد راهبردی برای تعقیب سیاستهای راهبردی خود در داخل و خارج استفاده کردهاست.
پزشکیان به لحاظ فردی تاکنون آلوده نشده و به پاکدستی مشهور است اما این ویژگی در مقابله با فساد راهبردی و مهار آن نه تنها کافی نیست بلکه به خودی خود تعیینکنندگی هم ندارد. در زندگی شخصی ابراهیم رئیسی نیز مورد مستندی دال بر فساد مشاهده نشد و او نیز مدعی پاکدستی بود. سعید جلیلی نیز چنین ویژگی دارد. اما پیچیدگی فساد گسترده و سیستماتیک این است که سیاستمداران سالم نیز در فرایند آن نقشآفرین میشوند و اصلا نیاز است که ویترین این نظامها را افراد سالم به لحاظ اقتصادی تشکیل بدهند.
ولی این سیاستمداران سالم بهدلیل درک نادرست از منشا فساد و چگونگی ظهور و استمرار آن ناخواسته فسادپرور میشوند. بیجهت نیست که جلوه ظاهری زندگی خامنهای و فرزندانش مبتنی بر ساده زیستی است و ممکن است در واقعیت نیز چنین باشد. اما خامنهای عامدانه از فساد راهبردی برای یکهسالاری در حکمرانی و توسعه نفوذ خود در جهان اسلام استفاده میکند.
روایتهای متعددی وجود دارد که او عمیقا به خرید افراد از طریق پول، اعطای مقام و دادن امتیازات مادی باور دارد. به عنوان نمونه محمد باقر محیالدین انواری، از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس اول و بزرگان روحانی جناح راست در خاطراتش بیان میکند که در ملاقاتی که در ابتدای سالهای رهبری خامنهای داشته، از ناحیه او ماموریت پیدا میکند تا به خانه علی گلزاده غفوری، دیگر عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده مجلس اول برود واز او دلجویی و مبلغ پانصدهزار تومان به او پرداخت کند، که همانطور که انتظار میرفت، گلزاده آن را قبول نمیکند. گلزاده غفوری خیلی زود راهش را از جمهوری اسلامی جدا کرد. سه فرزند و داماد او به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق اعدام شدند. خودش نیز بعد از پایان مجلس اول از سیاست کناره گرفت.
پزشکیان مشابه رئیسی ویترین خوبی برای اختفای فساد راهبردی است. او بهدلیل بنبست نظری و تصور نادرستی که از چگونگی وجود فساد دارد و تبعیت مطلق از خامنهای، بعید است برنامهاش در مبارزه با فساد فرجام متفاوتی از دولت رئیسی پیدا کند. اما اصلاحطلبان وضعیت متفاوتی دارند. برخی از آنها زندگی سالم اقتصادی دارند و از رانت استفاده نکردهاند اما برخی چنین نیستند و صاحب ثروتهای زیادی شدهاند؛ درحالیکه زندگی پیش از انقلاب آنها مشخص است و نحوه بهدست آوردن داراییهای آنها طبیعی به نظر نمیرسد.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت سرانه بخشی از اعضای جبهه اصلاحات برخورداری از رانت و شریک شدن در مزایای فساد راهبردی است. حتی نهاد ولایتفقیه در اندیشه توزیع کنترلشده این مزایا به میانجی اصلاحطلبها در بین نیروهای جامعه مدنی و معترضان در مرز بین حکومت و اپوزسیون نیز است.
نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی تجربه کاربست این سیاست در رسانههای اصلاحطلب را دارند. این امر موجب شد تا اکثر آنها کنترل شوند و با تولید آگاهی کاذب و صورتبندیهای غلط بر خلاف دهه هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد، دیگر تهدیدی برای وضعیت موجود نباشند. البته تعمیم این تلاشها به حوزههای دیگر در دهه نود خورشیدی شکست خورد، اما به نظر میرسد بار دیگر نظام در حال آزمودن دوباره این اقدام است.
اما آنچه کلیت جبهه اصلاحات را در برابر فساد راهبردی آسیبپذیر کرده و مانعی جدی در موفقیت آنان در فسادستیزی است، فقدان سیاستورزی مقید به اخلاق و پرنسیب از یک سو و رشد در درون مناسبات فساد سیاسی از سوی دیگر است. جبهه اصلاحات در کلیتش به استثنای برخی از اعضا، نشان داده که اصول مشخصی بر اساس اخلاق و کرامت انسانی برای سیاستورزی ندارد و بسته به منافع و اقتضائات در چارچوب سیاستورزی معطوف به قدرت مواضع متضاد و با دامنه بالای نوسان میگیرد.
فساد سیاسی با فساد اقتصادی متفاوت است، اگرچه این دو با هم مرتبط هستند. فساد سیاسی در معنای ساده و عام خود به معنای حضور نیروهای فاقد شایستگی و صلاحیت در مناصب حاکمیتی از طریق ارادتسالاری و یا انحصار است. اکثر قریب به اتفاق نیروهای اصلاحطلب به دلیل فضای بسته سیاسی بعد از خرداد ∙۶، بدون رقیب در چارچوب پاردایم تقدم تعهد بر تخصص و یا به تعبیر جدید خامنهای «متخصصان مومن و صادق» در عرصه سیاسی برکشیده شدهاند.
اگر مجاری مشارکت سیاسی در حد متعارف باز میبود، کثیری از آنها موقعیت کنونی و گذشته خود را نمیداشتند. ازاینرو اصلاحطلبان از خودمانیسازی فضای حکمرانی و تحمیل دوگانه اصلاحطلب-اصولگرا به جامعه و مجبور کردن شهروندان به انتخاب بین گزینههای ارائهشده از سوی نظام و سرمشق ترجیج بد به بدتر منفعت برده و آن را مزیت انحصاری میپندارند.
ازاینرو ابتلای آنها به فساد سیاسی و نداشتن پرنسیب و تقید اخلاقی در سیاستورزی، راه را برای کنار آمدن با اصل فساد راهبردی هموار کرده و موجب شده تا به سمت سازش و تبعیت از خامنهای به عنوان معمار فساد راهبردی در جمهوری اسلامی سمتگیری کنند.