جان بولتون، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، درباره خیزش سراسری مردم ایران و قیام علیه جمهوری اسلامی یادداشتی نوشته است. او در این یادداشت در وبسایت تلگراف، بر لزوم کمک غرب به معترضان در ایران تاکید کرده است.
بخشهایی از این یادداشت را در ادامه میخوانید.
پس از قتل مهسا امینی ۲۲ ساله، دختر کُردی که به دنبال بازداشت و شکنجه در بازداشتگاه گشت ارشاد کشته شد، اعتراضاتی در ایران جرقه زد که حالا وارد پنجمین هفته شده و نشانهای از فروکش آن به چشم نمیخورد.
رژیم دینی، نظامی و خودکامه جمهوری اسلامی، از زمان انقلاب سال ۱۳۵۷ اینچنین تحت فشار داخلی نبوده است.
بنابراین پرداختن به این دست سوالات که آیا آیتاللههای حاکم بر ایران در نهایت سرنگون میشوند و پس از آن، چه حکومتی در این کشور بر سر کار خواهد آمد، ضروری است.
مساله کلیدی این است که اعتراضات گسترده کنونی در ایران، صرفا زاده یک اپوزیسیون جدید در ایران نیست، بلکه حاصل یک نیروی «ضدانقلابی» واقعی است.
خیزش مردم ایران که از کردستان آغاز شد، به سرعت در تمام کشور پخش شد؛ اعتراضات این بار با شمار، گستردگی و پیچیدگی بیشتری روبهروست.
پاسخ رژیم اما بیرحمانه بوده است؛ گرچه آیتاللهها از گستردگی اعتراضات و جسارت معترضان خشکشان زده است.
علی خامنهای هر چند تقصیر را به گردن آمریکا و اسرائیل میاندازد، میداند که با مشکلی جدی روبهروست.
خیزش برای مقابله با حجاب اجباری، مشروعیت رژیم ایران را با دست گذاشتن بر ایدئولوژی آن، مستقیما به چالش میکشد و برای همین است که اعتراضات کنونی اینچنین سرنوشتساز است؛ بسیار پراهمیتتر از تظاهراتی که در سال ۲۰۰۹ (خرداد ۱۳۸۸) و در واکنش به تقلب در انتخابات ریاستجمهوری رخ داد. این بار خود رژیم هدف حمله است.
در لایههای زیرین اعتراضات کنونی، رد پای تمام مشکلات اقتصادی ایران هم پیداست. این بار تنها تحصیلکردگان و طبقه متوسط شهری نشوریدهاند بلکه تمام «ایران واقعی» به پا خاسته. یعنی ساکنان همان مناطق و حومههایی که سر و کله روزنامهنگاران غربی بهندرت در آنها پیدا میشود.
شهروندان معمولی در ایران به ناکارآمدی سیاستهای اقتصادی که از سوی تندرویان مذهبی به آنها تحمیل شده، پی بردهاند. آنها فریاد «مرگ بر خامنهای» سر میدهند و خبری از شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» نیست.
تفاوتهای قومی و دینی در ایران هم مساله مهمی است. درهمآمیختگی قومیتی در ایران روشن نیست چون ممکن است کسانی از اعلام علنی قومیتشان خودداری کنند. اما بنا بر تخمینها، ایران ۵۰ درصد یا کمی بیشتر «فارس» و بقیه قومیتهای و مذاهب مثل آذری، کرد، ترکمن، عرب و بلوچ را در خود جای داده است.
شمار قابل توجهی مسلمان سنی و صوفی هم وجود دارند. تبعیض حکومتی مداوم، بهویژه علیه کردها و دیگر اقلیتها، شدید است.
اعتصاب کارگران صنعت نفت ایران در همراهی با مردم، نکتهای بسیار مهم است. بسیاری به خاطر دارند که اعتصاب کارگران صنعت نفت پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به شاه ایران این پیام را رساند که وقت رفتن او فرا رسیده است.
اگر نارضایتی در صنعت پتروشیمی ایران افزایش یابد و تولید محصولات اساسی تعطیل شود، جمهوری اسلامی فلج میشود.
پس مرگ مهسا امینی، تنها رنجهای پیشین ملت ایران را که میرفت به فریاد تبدیل شود، شتاب بخشید.
درهمآمیختگی نارضایتیهای گوناگون مردم پیچیده است اما همین است که مقاومت مردم ایران را مستحکمتر، وضعیت برای حکومت را بغرنجتر و توانایی رژیم برای سرکوب و نظارت بر اعتراضات کنونی را سلب کرده است.
خلاف اطلاعات اشتباهی که جمهوری اسلامی میدهد، خیزش مردم ایران در واقع کاملا خودجوش است اما مشکل خودجوش بودن قیام مردم ایران این است: برقرار کردن ارتباطات معترضان در سراسر کشور کاملا ناکافی و حتی مانع توافق بر تاکتیکهای روزانه است؛ چه رسد به اهداف گستردهتر.
اما حسن خودجوش بودن و نبود ساختار فرماندهی مرکزی این است که رژیم نمیتواند با از سر راه برداشتن تعدادی رهبر، خیزش را نابود کند.
معترضان در ایران با مسائل دشواری روبهرویند و باید آنها را سریعا و پیش از اینکه به بیاهمیتی دچار و به «پانوشتی دیگر در تاریخ جمهوری اسلامی بدل شوند»، حل و فصل کنند.
برای «ضد انقلابی» شدن، معترضان باید بدانند اهداف نهایی آنها چیست و چگونه میخواهند به آنها دست یابند؛ آنان بهویژه، به سازوکار موثری نیاز دارند تا راهبردها برای تغییر رژیم را بهبود بخشند و نقشههایشان را عملی کنند.
با شبکههای مقاومتی کنونی حاضر در ایران، مخالفان رژیم یا باید مخالفتهایشان را کنار بگذارند و به همین شبکهها بپیوندند یا شبکههای موثرتری تشکیل دهند، وگرنه بروز اختلافات در اپوزیسیون سیاسی پروژه بزرگتر (سرنگونی رژیم) را خراب خواهد کرد. «تفرقه بنداز و پیروز شو» جملهای نیست که به گوش رژیمهای خودکامه ناآشنا باشد.
دنیای خارج هم باید به ایران کمک کند و این را باید از فراهم آوردن منابع واقعی، بهویژه برای قادر ساختن مردم به برقراری ارتباط، شروع کند.
اگرچه آواز خوش حسننیت پایتختهای اروپایی به گوش میرسد اما در عمل به جای زیادی نرسیده است.
کاخ سفید هم بهرغم ابراز حمایت مداوم از خیزش مردم ایران، همچنان درگیر وسواس احیای توافقنامه بیجای برجام است.
بریتانیا، فرانسه و آلمان، از دیگر شریکان برجام هم حواسشان آنچنان که باید و شاید جمع ایران نیست.
این رویه باید فورا تغییر کند؛ دم را باید غنیمت شمرد!