سنجاق‌سینه، داستان عاشقانه و زوجی که سکوت نخواهند کرد؛ گفت‌وگو با نسرین ستوده و رضا خندان

چهارشنبه ۱۴۰۲/۰۳/۰۳

جف کافمن، هنرمند، نویسنده و کارگردان مستند سیاسی با نام «نسرین» است که در سال ۲۰۲۰ نامزد جایزه ویژه هیأت داوران شد. متن زیر که در وب‌سایت سی‌ان‌ان منتشر شده به قلم کافمن است که با نسرین ستوده، وکیل دادگستری و حقوق بشر و رضا خندان، فعال مدنی و همسر ستوده، مصاحبه‌ای داشته است.

بهار سال ۲۰۱۸ بود که دو مرد در تهران، نقشه‌ای کوچک ولی خطرناک کشیدند تا حمایتشان را از زنانی که به حجاب اجباری اعتراض داشتند، نشان دهند: رضا خندان، طراح گرافیک و همسر وکیل حقوق بشر سرشناس، نسرین ستوده و پدر دو فرزند و فرهاد میثمی، پزشک، معلم و ناشر کتاب‌های درسی.

رضا و میثم هزاران سنجاق‌سینه گرد سفید و یک ماشین دستی کوچک خریدند که جمله‌ای با رنگ سبز و قرمز بر روی آن‌ها چاپ می‌کرد: «من به حجاب اجباری اعتراض دارم.»

رضا و میثم به نوبت سنجاق‌سینه درست می‌کردند.

سنجاق‌سینه‌هایشان توجه دیگر فعالان مدنی و البته مقام‌های جمهوری اسلامی را هم جلب کرد.

روز ۱۳ ژوئن سال ۲۰۱۸، نسرین ستوده برای دفاع از حقوق زنانی که حجاب اجباری را از سر برداشته بودند، بازداشت شد.

چندی نگذشت که خانه و دفتر رضا و فرهاد هم مورد حمله قرار گرفت و سنجاق‌سینه‌ها ضبط شد.

رضا و فرهاد هر دو به بند مردان همان زندانی که نسرین در آن زندانی بود فرستاده شدند.

رضا پس از ۱۱۱ روز حبس، با قرار وثیقه آزاد شد و نسرین سه سال در زندان ماند و سپس به دلایل پزشکی (یک مشکل قلبی که در اثر ابتلای او به کووید-۱۹ بدتر شده بود) به مرخصی استعلاجی رفت.

فرهاد که به شدت بیمار بود هم ماه فوریه ۲۰۲۳ آزاد شد. پیش از آزادی او، عکس‌های بدن به شدت نحیف که در اثر اعتصاب غذای طولانی به وجود آمده بود، خشم جهانی را برانگیخت.

من نگارنده، جف کافمن و کارگردان یک مستند درباره نسرین ستوده با نام «نسرین» هستم. وقتی من و مارسیا راس، تهیه‌کننده مستند، عکسی از نسرین و رضا و فرهاد در روز آزادی فرهاد از زندان دیدیم، تحت تاثیر دوستی پایدار و مبارزه‌طلبی آن‌ها قرار گرفتیم: در این عکس نسرین سنجاق‌سینه مذکور با پیام «من به حجاب اجباری اعتراض دارم» را به یقه کتش زده بود.

این عکس من و مارسیا را بر آن داشت تا صدها سنجاق‌سینه دقیقا به همان شکل درست کنیم تا حمایتمان را از حقوق هر زن برای انتخاب پوشش، افکار و اعمالش نشان دهیم.

تصمیم ما باعث به راه افتادن کارزاری جهانی شد.

حالا که ایران همچنان متاثر از پس‌لرزه‌های اعتراضات در واکنش به کشته شدن ژینا (مهسا) امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد است، من نگارنده، جف کافمن، با نسرین و رضا درباره نقشی که مردم در سراسر جهان می‌توانند در این جنبش بازی کنند و این که چطور می‌توانند آن را زنده نگه دارند، حرف زده‌ام.

جف کافمن: اعتراض به حجاب اجباری چگونه به بخشی مهم از رابطه شما تبدیل شد؟

نسرین ستوده: وقتی من و رضا آشنا شدیم برای مجله‌ای کار می‌کردیم که حول شکل دادن گفت‌وگو درباره مسایل اجتماعی فعالیت می‌کرد. در آن زمان برای مردها معمول بود که فکر کنند باید بر بدن و رفتار زن‌ها سلطه داشته باشند.
وقتی رضا از من خواست با او بیرون بروم به او گفتم: «ببین! باید بدانی که من به حجاب معتقد نیستم.»
رضا جواب داد که (حجاب) مساله‌ای شخصی است و من در انتخاب این که چه می‌کنم آزادم. این روی تصمیم من برای ازدواج با او تاثیر زیادی داشت.

عکس از عالیه مطلب‌زاده

رضا خندان: من شیفته ذهن نسرین، کنش‌گرایی و احساس مسوولیت شهروندی‌اش شدم. وقتی شما به فردیت و آزادی فردی احترام بگذارید، (آن احترام) از حجاب و انتخاب لباس فراتر می‌رود.
من مخالفتی با زنان محجبه ندارم. من مخالف تحمیل حجاب به تمام زنان، فارغ از دین و آداب آنانم. این ( باور من) هم فقط درباره حجاب نیست. من مخالف تحمیل هر دین یا باورم.

نسرین: همین است که من رضا را دوست دارم و ۳۰ سال است او را تحسین می‌کنم!

جف: چرا شما و بقیه حاضرید جانتان را برای مبارزه با حجاب اجباری به خطر بیندازید؟

نسرین: پلیس زنان را از وسط خیابان جمع می‌کند و به باد کتک می‌گیرد، دستگیرشان می‌کند و حتی می‌کشد. چرا؟
حجاب اجباری درباره سلطه بر بدن زنان نیست بلکه برای در اختیار گرفتن توانایی ما برای داشتن افکار (تصمیمات) خودمان است. (حجاب اجباری) هر دو جنس را به دام می‌اندازد.
افرادی مثل رضا و فرهاد میثمی حاضرند برای درست کردن آن سنجاق‌سینه‌ها به زندان بروند و اعتصاب غذا کنند و از ذره‌ذره جانشان مایه بگذارند چون حاضر نیستند ببینند که با زنان و دختران در این کشور چنین برخوردی می‌شود. دلیل من هم همین است. نمی‌توانم رنج مردمم را ببینم.

جف: نسرین! تو صاحب یکی از آخرین سنجاق‌سینه‌های «من به حجاب اجباری اعتراض دارم» در ایران هستی (جمهوری اسلامی باقی آن‌ها را نابود کرده است). این یکی چطوری این همه سال جان سالم به در برد و برای تو ماند؟

نسرین: روزی که برای بازداشتم آمدند رضا مشغول درست کردن همین سنجاق‌سینه‌ها بود و من هم وقتی بازداشت شدم و مرا به زندان بردند یکی از همان‌ها را به یقه کتم زده بودم.
من توی ماشین با پنج افسر، چهار افسر مرد و یک افسر زن بودم. یک افسر مرد مسن‌تر که کنار من نشسته بود پرسید آن چیست به سینه‌ات زده‌ای و من گفتم یک سنجاق‌سینه درباره مخالفت من با حجاب اجباری است. مرد جوابی نداد و کلا حرفم را نشنیده گرفت.
وقتی به زندان رسیدم هنوز سنجاق‌سینه به لباسم بود. تمام مدت فرآیند پذیرش در زندان هم سنجاق به سینه‌ام بود و اصلا آن را از من نگرفتند.
وقتی مرا به سلولم بردند آن را به ملافه‌ای که دور تختم کشیدم زدم.
وقتی باقی زندانی‌ها به دیدنم می‌آمدند نگاه می‌کردند ببینند سنجاق‌سینه هنوز آنجاست.
مقام‌های زندان هم همین‌طور بودند.
سنجاق‌سینه تا آخرین لحظه و تقریبا سه سال در زندان اوین با من بود و وقتی من را به زندان قرچک منتقل کردند گم شد اما کسی یک دانه دیگر از اینها داشت و برای من فرستاد و من هنوز آن را به سینه می‌زنم.

جف: محبوبیت جهانی کارزار این سنجاق‌سینه چه حسی دارد؟

رضا: من که خیلی خوشحالم. جمهوری اسلامی فکر کرده بود اگر آن‌ها را ضبط کند و ما را به زندان بفرستد جلوی پخش شدن این سنجاق‌سینه‌ها را می‌گیرد و تمام ماجراها تمام می‌شود اما دستگیری ما به خبر تبدیل شد و هر کسی از ما خبر می‌گرفت خیلی زود می‌فهمید که به خاطر آن سنجاق‌سینه‌ها و پیامی که روی آن‌ها نقش بسته بوده، بازداشت شده‌ایم.

در نهایت هم تو (جف کافمن) و مارسیا (مارسیا راس، تهیه‌کننده مستند «نسرین») از ماجرا خبردار شدید و به کارزرار ما جان تازه‌ای بخشیدید.
این که هر روز که بیدار می‌شوم عکس مردمی را می‌بینم که سنجاق‌سینه را به لباسشان زده‌اند مرا بسیار خوشحال می‌کند.
در نهایت این (مبارزه) از آنچه ما فکرش را می‌کردیم بسیار فراتر رفت.

نسرین: طی چند سال گذشته من در زندان بودم و متوجه شدم رسانه‌های اجتماعی و فن‌آوری چقدر در مبارزه علیه سرکوب در ایران اهمیت دارد و کارزار سنجاق‌سینه هم بخش خوبی از آن (مبارزه) است.
تغییر واقعی از داخل آغاز می‌شود اما دموکراسی در بقیه جهان می‌تواند خلا آن در اینجا را پر کند.
متاسفانه رای دادن در ایران شوخی‌ای بیش نیست. مقام رهبر دائمی است. رییس‌جمهوری هم فقط عروسک خیمه‌شب‌بازی اوست. چشم ما به جهان است.
همین است که وقتی بقیه ملت‌ها سرانشان را انتخاب می‌کنند، موضع‌گیری نامزدهای انتخاباتی درباره حقوق بشر مهم است چون آنچه آنان بکنند در نهایت بر زندگی ایرانیان تاثیرگذار خواهد بود.
مثلا وقتی من بازداشت شدم، رضا و فرهاد سنجاق‌سینه «من به حجاب اجباری اعتراض دارم» را درست کردند به امید این که مردم آن را به سینه بزنند. (مردم) نمی‌دانستند که چنین کاری چه تاثیری خواهد داشت!
ما خوشحالیم که این سنجاق‌سینه‌ها راهشان را به جهان پیدا کرده‌اند. این فوق‌العاده است.

جف: به نظر شما احتمال تغییر در ایران چقدر است؟

رضا: جنبشی که در پی مرگ مهسا امینی آغاز شد حاصل دهه‌ها سال کار و تلاش زنان و فعالان مدنی در ایران بود. بی‌گمان جنبش «زن، زندگی، آزادی» تاثیر شگرفی داشته اما یک آغاز قدرتمند به معنای یک پایان پیروزمندانه نیست.
بزرگ‌ترین نگرانی من این است که این جنبش به دست گروهی کوچک و صاحب‌نفوذ در خارج ایران که به گرد ولیعهد رضا پهلوی شکل گرفته‌اند، ربوده شود. گوش رسانه‌های خارجی به آن‌هاست، آن‌ها بسیار ثروتمند و فرصت‌طلب هستند و ارتباطات قدرتمندی دارند.
اما آن‌ها از ملت ایران و فعالانی که در این جنبش فعالیت دارند منفصل‌اند.
ترس من عبور (ایران) از رژیم مذهبی به دیکتاتوری سکولار است.

نسرین: فکر می‌کنم تنها تغییر مثبت از مسیر رفراندمی آزاد و عادلانه می‌گذرد که طبق استانداردهای جهانی باشد و در آن هر کسی حق داشته باشد نظر خود را آزادانه ابراز کند.
بزرگ‌ترین نگرانی حاضر مسموم کردن صدها دانش‌آموز دختر در سراسر ایران است و این که هیچ اقدامی برای متوقف کردن آن انجام نمی‌گیرد.
مدارس دخترانه در این کشور صدها سال پیش با همت زنان شجاع دایر شد و پیش از آن، هیچ دسترسی‌‌ای به چنین مدارسی وجود نداشت.
امروز می‌بینیم که دختران به دست حکومتی طالبان‌مانند، مسموم و مرعوب می‌شوند.
کلمات بیانگر عمق اندوه ما نیستند.
طی جنبش مدنی در ایالات متحده، آمریکایی‌ها فرصت آن را داشتند تا نگاهی به خودشان بیندازند و از خود بپرسند که چگونه ملتی اجازه چنین رفتاری با سیاهپوستان را به خود می‌دهد؟ این همان سوالی است که ما باید در ایران از خودمان بپرسیم: چه‌جور جامعه‌ای فرزندانش را به مدرسه می‌فرستد که آنجا مسموم شوند؟
در دراز مدت، نگرانی من از بابت آزادی و دموکراسی در ایران است. فرض بگیریم که رفراندومی آزاد و عادلانه اتفاق بیفتد. اما پس از آن چه خواهد شد؟ آیا خواهیم توانست از دموکراسی‌ای که به دست آورده‌ایم پاسداری کنیم؟ امیدوارم که بتوانیم. امیدوارم.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

جهان‌نما
گفت‌وگوی ویژه
خبرها
حرف آخر با پوریا زراعتی

شنیداری

پادکست‌ها